با دل و چشم و نگاه خویش شاعر میشوم
با دل و چشم و نگاه خویش شاعر میشوم
در کنار درب و با تفتیش شاعر میشوم
مات و حیران روبروی پنجره فولاد تو
با دلی غمبار و با تشویش شاعر میشوم
کیش و ماتم کرده ای با اشک و گریه در حرم
مشکلم اینجاست با هر کیش شاعر میشوم
توبه ی شاعر کجا مقبول درگاهی شود
من که با یاد گناه خویش شاعر میشوم
من نمیدانم چرا وقت اذان در این حرم
بر سر سجاده بیش از پیش شاعر میشوم
شعر را روزی ز تو میخواهم و از این به بعد
ذکر- هُو - گویم چو یک درویش شاعر میشوم
؟؟؟؟
؟؟؟؟
نظرات
ارسال یک نظر